Flickering Flame واترز رو گیر بیاری بعد بیای خونه ببینی ضبط نیست! دردناکتر از این هم میشه؟
When my synapses pause In their request for applause When my ego lets go Of my end of bone To focus instead On the love that is precious to me Then I shall be free I shall be free
قشنگترین ساعات این زندگی وقتهاییه که میشینم این پشت و دنبال چیزهایی میگردم که امروز تو ذهنم بودن. وقتهایی که میفهمم نصف بیشترشو به چای خوردن با تو فکر کردم.و میخندم! جدا میخندم، چرا که تو ارزشی نداری، و من خیالم راحت میشه که هنوز اونقدر زنده هستم که میتونم تو رو بدون اینکه ارزشی داشته باشی دوست داشته باشم. دوست دارم همیشه همینطور تو این خوشحالی رقیق و شفاف شنا کنم.
ببینیم وقتی یه مرد ایرانی 30 سال پیش میخواد مدرن فکر کنه چی میگه :) :
محمدرضا پهلوی : "[...] البته من زنان را تحقیر نمیکنم.و آنها بیش از هر گروه دیگری از انقلاب شاه و ملت سود بردند.من سخت مبارزه کردم تا آنها از تساوی حقوق و وظیفه با مردان برخوردار شوند.من حتی زنان را به ارتش فرستادم که در آنجا قبل از رفتن به روستاها برای مبارزه با بی سوادی یک آموزش شش ماهه ببینند.و فراموش نکنیم که من فرزند مردی هستم که حجاب را در ایران از میان برداشت[...] در زندگی یک مرد، زن به حساب نمی آید مگر اینکه زیبا و دلربا باشد و خصوصیات زنانه خود را حفظ کرده باشد.قضیه این فمینیسم چیست؟ شما میگویید برابری! بسیار خوب، شما مطابق قانون برابر هستید اما نه از لحاظ توانایی. شما زنان هرگز یک میکل آنژ یا باخ نداشته اید یا حتی یک آشپز بزرگ.و اگر از امکان و فرصت صحبت کنید پاسخ میدهم که شوخی است.هیچ چیز بزرگی نداشته اید."
خوب خیلی خوبه که شاه به این درک رسیده بوده که برابری در برابر قانون ربطی به توانایی زنها نداره و زنها به هر حال انسان هستند. و اصلا هم برای من مهم نیست که شاه دلیل وجود نداشتن یک میکل آنژ زن رو نمیدونسته چون این حقیقتا مطالعه میخواد. خیلی چیزها رو تو مدرسه به مردم یاد نمیدن، در موردش سریال نمیسازند و تو رمانها بهش اشاره نمیکنند. بعد ما چکار می کنیم؟ تجمع و همایش راه میندازیم و میخوایم با سخنرانی 2 ساعته برای مردم یک "تاریخ" طولانی رو تعریف کنیم. به هر حال من حوصله ندارم چیزی رو به کسی ثابت کنم. همین که خودم میدونم برام کافیه. این رو هم میدونم که هیچ پیروزی ای در تاریخ با بحث منطقی به دست نیومده، همیشه عامل تعیین کننده قدرته. ما برای اعتراض کردن به قدرت احتیاج داریم.
امروز پرویز تناولی تو موزه هنرهای معاصر سخنرانی داشت. گرچه نمیشد بهش گفت سخنرانی چون اسلاید کارهاشو که بیشترشم تو موزه بودن نمایش میداد و دو کلمه در موردش حرف میزد. من از خیلی کاراش خوشم اومد. فقط چیزی که بد بود قرار گرفتن کلی طرح شبیه به هم بود که همشون با ارزش بودن اما شباهت کلیشون مانع میشد آدم حوصله کنه دقیق بررسیشون کنه. میدونم برای هنرمند سخته که از بین فرمهای زیبایی که دراورده یکی رو انتخاب کنه ، اما هر فرمی باید جلوه داشته باشه، تو فضای اطراف دیده بشه..نباید احساس کنی رفتی شیرخوارگاه و داری یه مشت نوزاد عین همو نگاه میکنی!
LOVE SONG TO A STRANGER (Words and Music by Joan Baez)
How long since I've spent a whole night in a twin bed with a stranger His warm arms all around me? How long since I've gazed into dark eyes that melted my soul down To a place where it longs to be? All of your history has little to do with your face You're mainly a mystery with violins filling in space
You stood in the nude by the mirror and picked out a rose From the bouquet in our hotel And lay down beside me again and I watched the rose On the pillow where it fell I sank and I slept in a twilight with only one care To know that when day broke and I woke that you'd still be there
The hours for once they passed slowly, unendingly by Like a sweet breeze on a field Your gentleness came down upon me and I guess I thanked you When you caused me to yield We spoke not a sentence and took not a footstep beyond Our two days together which seemingly soon would be gone
Don't tell me of love everlasting and other sad dreams I don't want to hear Just tell me of passionate strangers who rescue each other From a lifetime of cares Because if love means forever, expecting nothing returned Then I hope I'll be given another whole lifetime to learn
Because you gave to me oh so many things it makes me wonder How they could belong to me And I gave you only my dark eyes that melted your soul down To a place where it longs to be